قویترین مرد جهان ساکن محله فروزش بود | بخشش «حق سفره» به آسایشگاه جذامیهای مشهد
تاریخ انتشار: ۲۲ خرداد ۱۴۰۲ | کد خبر: ۳۷۹۶۰۶۸۰
همشهری آنلاین_راحله عبدالحسینی: ناگفتهها را از زبان «شهلا اسدزاده» همسر و «ناهید سلیمانی» خواهر مرحوم سلیمانی که ساکن محله فروزش است جویا شدیم. بغضی که راه صدای «عباس»، «امیرحسین»، «شیرین» و «پریا» را بسته، گفتوگو درباره پدر را به زمان دیگری موکول میکند.
خانواده دور هم جمع شدهاند تا تدارک مراسم چهلم را ببینند.
بیشتر بخوانید:
اخباری که در وبسایت منتشر نمیشوند!
البته شاید بگویند که من در مقام همسر از خصوصیات مرحوم سلیمانی چنین میگویم. اما واقعیت این است که بسیاری از صفات پهلوانی او برای من هم پنهان مانده بود.» اسدزاده به دلیل برخی از مشکلات از جمله ناخوش احوالی و بیماری، نگارش کتابی درباره سبک زندگی و خاطرات ۳۷سال زندگی مشترک با مرحوم سلیمانی را به پایان نرسانده، اما میگوید که با بهتر شدن حال روحیاش حتماً نگارش کتاب را پی میگیرد. آنان زندگی مشترکشان را در خانه پدری علیرضا سلیمانی آغاز کردند. خانهای در خیابان قزوین، خیابان سلیمانی. «پدر ایشان از قدیمیهای محله سلیمانی در خیابان قزوین بود. به همین دلیل هم نام فامیل ایشان کربلایی سلیمانی است.»
داشتن ۶ بازوبند پهلوانی و مدال قهرمانی جهان باعث تکبر و غرور زندهیاد سلیمانی نشده بود. اسدزاده میگوید: «وقتی یکی از اعضای خانواده به او میگفت پهلوان، پاسخ میشنید که من پهلوان نیستم. پهلوان کسی است که جانش را برای دفاع از این خاک فدا کرده و شهید شده است.»
تقدیم مدال طلا به خانواده شهداکسب مدال طلای مسابقات جام مارتینتی سوئیس سال ۱۹۸۹ شادی را به قلب همه ایرانیها مهمان کرد. وقتی مرحوم سلیمانی در وزن ۱۳۰کیلوگرم، قهرمان نامدار آمریکایی را شکست داد. خانم اسدزاده خاطره آن مسابقه را یادآوری میکند: «سال ۱۳۶۸ بود و دختر کوچکم «پریا» را باردار بودم. قبل از مسابقه خواب دیدم برنده میشود. حریف آمریکایی در طول مسابقه از علیرضا پیش افتاده بود. اما من مطمئن بودم که او برنده میشود. زمان تماشای مسابقه به اقوام میگفتم، صبر کنید. علیرضا برنده میشود» مرحوم سلیمانی در دقیقه آخر مسابقه، حریفش را خاک کرد و تمام ایران غرق غرور شد. برنده شدن او نه تنها برای من بلکه برای همه ایرانیها باعث افتخار بود. مدال طلای قهرمانی را هم به خانواده شهدا تقدیم کرد.»
گشادهدستی و خندهروییشادی مؤمن در چهرهاش و ناراحتی او در قلبش است. وقتی از خصوصیات اخلاقی او در منزل و رفتارش با اهل خانه از زبان همسرش میشنوم مرحوم سلیمانی را مصداق این حدیث علوی میدانم. «خنده از لبش محو نمیشد. حتی وقتی خیلی خسته بود. از همان سال اول که ازدواج کردیم حسن خلق او زبانزد بود.» اسدزاده ازمنش پهلوانی او میگوید. «به واقع جهان پهلوان تختی الگوی او بود. یکسری از کارها مثل حضور در کنار مردم زلزلهزده در زلزله رودبار و بم یا مراسم گلریزان را در ملأ عام انجام میداد و بسیاری دیگر از کارها بین خود و خدایش بود. بارها دسته گل به در منزل ما میفرستادند و از او برای تهیه جهیزیه دخترشان تشکر میکردند. در حالی که ما خبر نداشتیم. چرا که خیلی تأکید داشت باید آبروی مردم حفظ شود.» دوستان و بستگان این روزها اشعاری را که همواره از مرحوم سلیمانی میشنیدند با خود زمزمه میکنند: «گر بر سر نفس خود امیری مردی، مردی نبود فتاده ای پای زدن، گر دست فتادهای بگیری مردی...»
هم دوست، هم پدرفرزندان تمایلی به صحبت ندارند. با یادآوری هر خاطره بغضشان میترکد. شاید وقت مناسبی نیست. دو روز دیگر مراسم چهلم پدر است. رابطه پدر و فرزندی چگونه بوده؟ مادر پاسخمان را میدهد و فرزندان تأیید میکنند. «دوستانه. همراه و دوست بچهها بود. با آنان هم صحبت میشد. بچهها از اوضاع و احوالشان میگفتند. هم درد دل میکردند، هم از پدر راهنمایی میگرفتند. همکلاسی و دوست بچهها هم که به منزل ما میآمدند دوست داشتند با او صحبت کنند و همکلام او بشوند. چون خیلی خوش اخلاق بود.» بچهها میگویند که هم دوستشان را از دست دادند و هم پدرشان را. پسرها ورزشکارند اما رشته ورزشی پدر را ادامه ندادهاند. «عباس» پسر بزرگ خانواده، رشته اسکی (اسنوبورد) را ادامه میدهد و «امیرحسین» بولینگ. مادر میگوید شاید به خاطر سختیهایی که پدرشان در این رشته ورزشی متحمل شده، پسرها رشته دیگری ار انتخاب کردهاند.
شاید گرهی باز شود«حق سفره» حقوقی است که پهلوانان تا آخر عمر دریافت میکنند. درست مثل یک حقوق اداری. پهلوان علیرضا سلیمانی بعد از بازدید از آسایشگاه جذامیهای مشهد «حق سفره» را برای همیشه به آنان میبخشد. «ناهید سلیمانی» میگوید: «بدون استفاده از دستکش و ماسک به دیدن جذامیها رفت.» «شهلا اسدزاده» جمله او را کامل میکند: «می خواست زن وشوهر جذامی ـ که در قرنطینه بودند ـ را هم ببیند. اما خودشان حاضر نشدند. فقط از زیر در اتاق قرنطینه نامهای به او دادند.»پهلوان علیرضا همیشه چندمتر نرسیده به باشگاه کشتی از ماشین پیاده میشد به این دلیل که شاید کسی با اوکاری داشته باشد. شاید بتواند گرهی ازکاری بگشاید.
مراسم تشییع جنازه مرحوم علیرضا سلیمانی با حضور بسیاری از مردم برگزار شد. تعداد زیادی که برای خانوادهاش ناآشنا بودند. خواهرها و بستگان از آن روز تعریف میکنند که فردی به آنها سرسلامتی داده و گفته خانهمان را با کمک پهلوان خریدیم، شیمی درمانی فرزندم را، کار پسرم را، خرج تحصیل دخترم را و... و. «همه مردم و هممحلیها در غم ما شریک بودند. به خاطر اینکه فقط برای خانوادهاش نبود. برای همه مردم بود.» خانواده زندانیهای آزاد شده از سوی مرحوم سلیمانی نیز برای تسلی این خانواده به آنها سر میزنند، ولی هیچ یک دیگری را نمیشناسند.
احترام به پدر و مادر از خوصیات بارز اخلاقی مرحوم سلیمانی بود. بعد از اینکه پدر ایشان به ناراحتی ریه مبتلا میشود و ناچار از خیابان قزوین به کرج نقل مکان میکند، علیرضا هم به همراه همسر و فرزندانش به کرج میرود. همسرش میگوید: «دوست داشت نزدیک پدر و مادرش باشد تا بهتر بتواند در خدمت آنان باشد.»به گفته خواهرش، بعد از فوت، هم در قطعه نامآوران بهشت زهرای تهران، هم در حرم عبدالعظیم و هم در ابنبابویه امکان خاکسپاریاش وجود داشته اما بنا به وصیت خودش پایین پای پدر و مادرش در امامزاده محمد کرج به خاک سپرده شد.
«ناهید سلیمانی» خواهرش میگوید: «وصیت کرده بود سنگ قبرش یک سانت هم بالاتر نباشد تا مبادا برای رفت و آمد مردم مشکل ایجاد کند.»علیرضا سلیمانی ۶ بازوبند پهلوانی داشت. بستن بازوبند پهلوانی معمولاً از سوی رئیسجمهوری و افراد صاحب نام انجام میشود. بازو بندهای سلیمانی هم چه قبل از انقلاب و چه بعد از آن به همین منوال بسته میشد. ماجرای بستن یکی از بازوبندها را از زبان خواهرش میخوانیم: «زمانی که پدرم در قیدحیات بود، علیرضا برای بستن یکی از بازوبندهای پهلوانی خواست تا او این کار را انجام دهد. کاری که معمولاً از سوی افراد مطرح و مشهور کشور انجام میشود. اما علیرضا میگفت پدرم برای من از همه والاتر است و من میخواهم پدرم این کار را انجام دهد تا باعث افتخارم باشد و اینقدر پافشاری کرد تا پدرم برایش بازوبند را بست. بعد از کسب هر مدال و جایزهای به دست و پای پدر و مادرم بوسه میزد.»
پدر مرحوم سلیمانی هم در ورزش کشتی دست داشته و از باستانیکاران بوده است. علیرضا را هم با خود به گود زورخانه میبرده. مرشد و مربی زورخانه او را مستعد رشته کشتی میبینند. علیرضا از ۱۴سالگی تمرینات کشتی را در باشگاه هژبر و باشگاه میدان وحدت اسلامی پی میگیرد. «ناهید سلیمانی» خواهر علیرضا میگوید: «در ۱۷سالگی به المپیک رفت. در ایران حریفی نداشت و در همه مسابقات مدالآور بود.»
________________________________________________________________________________
*منتشر شده در همشهری محله منطقه ۱۱ در تاریخ ۱۳۹۳/۴/۱۱
کد خبر 765617منبع: همشهری آنلاین
کلیدواژه: علیرضا سلیمانی مرحوم سلیمانی ناهید سلیمانی بچه ها
درخواست حذف خبر:
«خبربان» یک خبرخوان هوشمند و خودکار است و این خبر را بهطور اتوماتیک از وبسایت www.hamshahrionline.ir دریافت کردهاست، لذا منبع این خبر، وبسایت «همشهری آنلاین» بوده و سایت «خبربان» مسئولیتی در قبال محتوای آن ندارد. چنانچه درخواست حذف این خبر را دارید، کد ۳۷۹۶۰۶۸۰ را به همراه موضوع به شماره ۱۰۰۰۱۵۷۰ پیامک فرمایید. لطفاً در صورتیکه در مورد این خبر، نظر یا سئوالی دارید، با منبع خبر (اینجا) ارتباط برقرار نمایید.
با استناد به ماده ۷۴ قانون تجارت الکترونیک مصوب ۱۳۸۲/۱۰/۱۷ مجلس شورای اسلامی و با عنایت به اینکه سایت «خبربان» مصداق بستر مبادلات الکترونیکی متنی، صوتی و تصویر است، مسئولیت نقض حقوق تصریح شده مولفان در قانون فوق از قبیل تکثیر، اجرا و توزیع و یا هر گونه محتوی خلاف قوانین کشور ایران بر عهده منبع خبر و کاربران است.
خبر بعدی:
عجیبترین بخشش در خوزستان: مقتول دستور بخشش قاتلش را داد
همشهری آنلاین - حوادث: یکی از روزهای خردادماه سال ۹۶ به پلیس اهواز خبر رسید که زنی که به تنهایی زندگی میکرد در خانه اش در منطقه چهارراه آبادان به قتل رسیده است. این خبر را نزدیکان این زن به پلیس خبر داده بودند. آنها بعد از آنکه او به تماسهایشان جواب نداده بود نگران شده و به خانه اش رفته و در آنجا با پیکر بیجانش روبهرو شده بودند. بر بدن مقتول چندین جای بریدگی با جسم برنده و نوک تیز به چشم میخورد. همچنین فرزندان مقتول با بررسی وضعیت او پی بردند که طلا و جواهراتی که او همیشه استفاده میکرده نیز سرقت شده است. از سویی بررسیها نشان میداد که عامل جنایت آیفون خانه را نیز احتمالا با این تصور که تصاویر او را ضبط کرده سرقت کرده است. در همین حال متخصصان پزشکی قانونی بعد از معاینه اولیه جسد اعلام کردند که به احتمال زیاد یک روز از قتل میگذرد. در این شرایط بود که پیکر مقتول به پزشکی قانونی منتقل شده و تحقیقات برای رازگشایی از این جنایت آغاز شد.
برق طلاآنطور که نزدیکان مقتول میگفتند از مدتها قبل یک نظافتچی برای تمیز کردن خانه مقتول به آنجا میرفت و روز قبل پسر نظافتچی به جای او به خانه زن تنها رفته بود. این زن آن روز در تماس با دخترش گفته بود که پسر نظافتچی که حدود ۱۸ سال داشت طوری رفتار کرده که او ترسیده است. همین اطلاعات باعث شد که نام پسر ۱۸ ساله بعنوان اولین مظنون مطرح و ساعتی بعد به اتهام قتل دستگیر شود.
متهم در همان بازجوییهای مقدماتی به قتل اعتراف کرد و گفت با انگیزه سرقت جواهرات زن تنها او را به قتل رسانده است. متهم در اعترافاتش گفت: پدرم سالها برای نظافت به آنجا میرفت. آن روز چون کارش زیاد بود از من خواست به آنجا بروم. هنگام ورود نگاهم به جواهرات زن افتاد و وسوسه شدم. چند دقیقه ای کار کردم اما ناگهان به سوی او رفتم و بعد از قتل جواهراتش را سرقت واز آنجا فرار کردم. بعد جواهرات را به یک طلافروشی بردم تا بفروشم اما طلافروش فاکتور خواست و فقط به من ۳ میلیون تومان داد و قرار شد بقیه پول را بعد از بردن فاکتور بدهد.
حکم قصاصمتهم به قتل در ادامه با شکایت فرزندان مقتول بعنوان اولیای دم در دادگاه کیفری یک استان خوزستان محاکمه و به قصاص محکوم شد. از آنجا که همه شواهد و مدارک در این پرونده علیه متهم بود حکم قصاص در دیوانعالی کشور نیز تایید و مقرر شد این حکم بعد از پرداخت تفاضل دیه از سوی اولیای دم، اجرا شود. بر اساس قانون زمانی که قاتل مرد و مقتول زن باشد برای اجرای حکم اولیای دم باید نیمی از دیه قاتل را به او بپردازند.
شمارش معکوس برای قصاصبا قطعی شدن حکم، همه چیز برای قصاص قاتل آماده شده بود. چند روز قبل تنها پسر مقتول برای پرداخت تفاضل دیه به دادسرا رفته بود. او قصد داشت هرطور که شده قاتل مادرش را قصاص کند و اصلا به بخشیدن او فکر نمیکرد. در دادسرا اما اتفاقی افتاد که ناگهان ورق برگشت. او با زنی به نام مریم کارگر دستجردی که در پرونده های قتل زیادی پادرمیانی کرده و باعث سلح و سازش شده روبهرو شد. این فعال اجتماعی در حال تلاش برای صلح و سازش در پرونده دیگری بود و پسر مقتول وقتی او را دید تحت تاثیر حرفهایش قرار گرفت و ناگهان از تصمیمی که گرفته بود منصرف شد. او دادسرا را ترک کرد و چند روز بعد دوباره برگشت و این بار گفت قصد دارد قاتل را ببخشد.
چرا قاتل مادر را بخشیدممیلاد سوزنچی، فرزند مقتول درباره این تصمیم به همشهری میگوید: در این مدت برای تصمیم گیری خیلی فکر کردم اما به نتیجه ای نرسیدم. چند روز قبل بر سر مزار مادرم رفته بودم. از او خواستم نشانه ای به من نشان دهد تا بهتر تصمیم بگیرم و از فشاری که تحمل میکنم نجات پیدا کنم. روزی که به دادسرا رفتم تا کار را تمام کنم با دیدن خانم دستجردی آن نشانه را حس کردم. وقتی او با من صحبت کرد آرام شدم و همان موقع تصمیم گرفتم که قاتل مادرم را برای رضای خدا ببخشم. در حقیقت مادرم خودش با نشانه ای که نشانم داد خواست تا قاتلش را ببخشم. من هم کاری را کردم که او خواسته بود. حالا از تصمیمی که گرفتهام راضی هستم و احساس آرامش میکنم.
کد خبر 847311 برچسبها اهواز _ خوزستان قتل - قاتل حوادث ایران